معنی سعید آرمند

حل جدول

سعید آرمند

از بازیگران سریال سال‌های ابری

لغت نامه دهخدا

سعید

سعید. [س َ] (اِخ) ابن الحکم مکنی به ابی عبداﷲ. رجوع به ابن ابی مریم سعید... شود.

سعید. [س ُ ع َ] (ع اِ) چهاریک خشت خام. (آنندراج) (ناظم الاطباء).

سعید. [س َ] (اِخ) ابن مسعده المجاشعی. رجوع به اخفش اوسط شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن وهب. رجوع به ابوعثمان سعیدبن وهب شود.

سعید. [س َ] (اِخ) یعقوب مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان دمشقی شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن البطریق. رجوع به ابن بطریق... شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن ابی عروبه. رجوع به ابن ابی عروبه و ابوالنضر شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن اوس. رجوع به ابوزید سعیدبن اوس در همین لغت نامه شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن اسماعیل حیری مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان حیری شود.

سعید. [س َ] (ع ص) نیک بخت. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مهذب الاسماء).ج، سعداء. باسعادت و نیک بخت. ضد شقی. (ناظم الاطباء). خجسته. فرخنده. خجسته. همایون. مسعود:
عید او باد سعید و روز او باد چو عید
دور باد از تن و از جانش شیطان رجیم.
فرخی.
عاش سعیدا و مات حمیدا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333).
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی.
ناصرخسرو.
در طارمی که هست سه وقت اندر او دو عید
با طالع سعید و به برهان نو نشست.
خاقانی.
بود گبری در زمان بایزید
گفت او را یک مسلمان عتید.
(مثنوی).
گر بدانی که شقیئی یا سعید
آن بود بهتر ز هر فکر عتید.
(مثنوی).
شادم بتو مرحبا و اهلا
ای بخت سعید مقبل من.
سعدی.
بروز همایون و سال سعید.
سعدی.
|| (اِ) جوی. (مهذب الاسماء) (آنندراج) (منتهی الارب).

سعید. [س َ] (اِخ) ابن هبهاﷲبن حسن راوندی مکنی به ابوالحسین مشهور به قطب راوندی. رجوع به قطب الدین راوندی شود.

سعید. [س َ] (اِخ) ابن العاس الاموی ملقب بذوالعمامه و مکنی به ابواحیحه. رجوع به ذوالعمامه شود.

فارسی به عربی

سعید

بشوش، سعید، مبشر بالخیر

عربی به فارسی

سعید

خوش , سعادتمند , خوشحال , شاد , خوشوقت , خوشدل , خرسند , راضی , سعید , مبارک , فرخنده

معادل ابجد

سعید آرمند

439

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری